جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زیرش زدن

تیرک زدن

تیرک زدن
جهیدن آب یا مایعی دیگر از سوراخی باریک، تیر کشیدن
تیرک زدن
فرهنگ لغت هوشیار

تیرک زدن

تیرک زدن
بالا آمدن آبله های دیگ جوشان. (ناظم الاطباء) ، جاری شدن خون از زخم. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (بهار عجم) :
ز خونی که تیرک زد از فرقگاه
یلان را برافروخت پرّ کلاه.
هاتفی (از آنندراج).
، درد کردن. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زیور زدن

زیور زدن
زیور بستن. (آنندراج). آرایش کردن و زینت دادن:
گویی که روز بزم تو از بس عطای تو
زیور زنند روی زمین را ز زر ناب.
عثمان مختاری (از آنندراج).
مجلس ز می زیور زده وز جرعه خاک افسر زده
صبح از جگر دم برزده مرغ از که آوا داشته.
خاقانی.
رجوع به زیور بستن شود
لغت نامه دهخدا

پیش زدن

پیش زدن
جلو زدن سبقت گرفتن، ریختن گندم و جو و برنج و جز آن را در طبق و حرکت دادن تا سنگ و شن و کاه آن از دانه ها جدا گردد پیش کردن باد دادن، کشیدن چیزی را بطرف خود با دست و غیرآن
فرهنگ لغت هوشیار

نیش زدن

نیش زدن
نیش خود را وارد کردن: (مار او را نیش زد)، کنایه توهین آمیز گفتن زخم زبان زدن: (حاجی همه چیز را میتوانست تحمل کند مگر زخم زبان و نیشهایی که زنش باز میزد)
نیش زدن
فرهنگ لغت هوشیار