زیور بستن. (آنندراج). آرایش کردن و زینت دادن: گویی که روز بزم تو از بس عطای تو زیور زنند روی زمین را ز زر ناب. عثمان مختاری (از آنندراج). مجلس ز می زیور زده وز جرعه خاک افسر زده صبح از جگر دم برزده مرغ از که آوا داشته. خاقانی. رجوع به زیور بستن شود
جلو زدن سبقت گرفتن، ریختن گندم و جو و برنج و جز آن را در طبق و حرکت دادن تا سنگ و شن و کاه آن از دانه ها جدا گردد پیش کردن باد دادن، کشیدن چیزی را بطرف خود با دست و غیرآن
نیش خود را وارد کردن: (مار او را نیش زد)، کنایه توهین آمیز گفتن زخم زبان زدن: (حاجی همه چیز را میتوانست تحمل کند مگر زخم زبان و نیشهایی که زنش باز میزد)