زوتروپ (Zoetrope) یا زنده گرد وسیله ای است که با تکیه بر ویژگی پایداری و پیوستگی دید، با یک رشته نقاشی روی نوار کاغذی پیچیده شده دور استوانه ای دوار، توهم حرکت ایجاد می کند. بیننده از خلال شکاف های موجود در استوانه که رو به روی نقاشی ها تعبیه شده بود، به اشکال نگاه می کرد. این وسیله در سالهای ۱۸۳۴، ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ میلادی ساخته شد. گویا برای نخستین بار و در سال ۱۸۳۴ ویلیام هورنر[۱] از این نام استفاده کرده، البته در بعضی نوشته ها این نامگذاری به پیر جانس[۲] نسبت داده شده است. اما چیزی که به قطع روشن است آن است که زوتروپ حاصل تکامل فناکیستوسکوپ است. زنده گرد گردونه ای تصویری است که از عمده ترین و در عین حال ساده ترین متحرک سازها به شمار می آید. اساس این دستگاه از یک استوانه روزنه دار، یک دسته که در سوراخ مرکزی استوانه فرومی رود و یک رشتهٔ باریک کاغذ نقاشی شده تشکیل شده است. این رشتهٔ کاغذ در استوانه ای به قطر ۲۱ سانتی متر که باید ۶۸ سانتی متر درازا داشته باشد و نمایانگر یک کمان حرکتی باشد قرار دارد که تصاویر پس از جای گیری درون استوانه و به چرخ درآوردن آن متحرک می گردند. اضافه کردن یک قطعه در مرکز استوانه به نحوی که در شیار دستهٔ نگهدارنده فرورود و ثابت باقی بماند و دارای یک روزنه کوچک نیز باشد، سبب خواهد شد که فقط تصویر متحرک شده مشاهده شود.
خوشنام. نیکنام. که نامش پایدار و جاویدان باشد. بلندآوازه: کرد عتبی با کسائی همچنان کردار خوب ماند عتبی از کسائی تا قیامت زنده نام. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جاودان ماند کریم از مدح شاعر زنده نام زین بود شاعرنوازی عادت و رسم کرام. سوزنی (ایضاً). باش ممدوح بسی مادح که ممدوحان بسی زنده نامند از دقیقی و کسائی و شهید. سوزنی (ایضاً). رجوع به مادۀ بعد شود
زنده گیاه. مردم گیاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چون زنده گیا زندۀ مرده ست به صورت با آنکه تنش مردۀ زنده ست چو اسفنج. سیف اسفرنگ (یادداشت ایضاً). رجوع به مردم گیاه شود
رود مشهور اصفهان است. (انجمن آرا) (آنندراج). نام رود اصفهان. (غیاث). زاینده رود: نیل کم از زنده رودو مصر کم از جی قاهره مقهور پادشای صفاهان. خاقانی. ز خیزان طرف تا لب زنده رود زمین زنده گشت از نوای سرود. نظامی. گرچه صد رود است از چشمم مدام زنده رودِ باغ ِ کاران یاد باد. حافظ. اگرچه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به. حافظ. رجوع به یشتها ج 2 ص 345، نزهه القلوب ج 3 و تاریخ گزیده شود
حیات دهنده. نگهدار. نگهبان. حافظ. حارس: خداوند بی یار و، یار همه بخود زنده و، زنده دار همه. نظامی. تو شدی زنده دار جان ملوک عز نصره خدایگان ملوک. نظامی. ای کمر بستۀ کلاه تو، بخت زنده دار جهان بتاج و به تخت. نظامی. - زمین زنده دار، آبادکننده زمین. (آنندراج). - زنده دار خانواده یا دودمانی، آنکه بقای خانواده یا دودمان بوجود او وابسته است: زند گشتاسبی بجز تو که خواند زنده دار کیان به جز تو نماند. نظامی. ، هوشیار. بیدار. (ناظم الاطباء). - زنده داران شب، کسانی که شبها را بیدار می مانند و آگاه و باخبرند. (ناظم الاطباء). - شب زنده دار، کنایه از شب بیدار. (آنندراج). آنکه همه شب بیدار و هوشیار باشد. (ناظم الاطباء)
نام قریه ای است در راه هرات قریب به غوریان. (از انجمن آرا) (آنندراج). دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان کاشمر است که 852 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)