جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زمانیکه

خمانیده

خمانیده
خم داده شده، کج کرده شده، برای مِثال خمانیده دم چون کمانی ز قیر / همه نوک دندان چو پیکان تیر (اسدی - ۹۰)
خمانیده
فرهنگ فارسی عمید

طمانینه

طمانینه
آرام گرفتن، قرار گرفتن، آرامش، قرار، سکون، سنگینی، وقار
طمانینه
فرهنگ فارسی عمید

طمانینه

طمانینه
آرام گرفتن و سکون آرامش، آسایش، گرانسنگی، آرامش دل آسود گی آرامیدن قرار گرفتن، آرامش قرار سکون قلب، آسایش استراحت
فرهنگ لغت هوشیار

خمانیده

خمانیده
خم کرده. (یادداشت بخط مؤلف). خمیده شده. (برهان قاطع) :
چو با تیغ نزدیک شد ریونیز
بزه برکشید آن خمانیده شیز.
فردوسی.
به پیش اندر آمد یکی تند ببر
جهان چون درخش و خروشان چو ابر
خمانیده دم چون کمانی ز قیر
همه نوک دندان چو پیکان تیر.
اسدی (گرشاسب نامه).
، تقلیدنموده. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا