که قطعات خرد چیزی را بچیند و بردارد. ریزه خوار. (یادداشت مؤلف) : جرعه خوار ساغر فکر بلند از تشنگی ریزه چین سفرۀ راز منند از ناشتا. خاقانی. رومیان هندوان پیشۀ او چینیان ریزه چین تیشۀ او. نظامی. رجوع به ریزه خوار شود
تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود: وگر زآنکه جانی بود تیره بین نه آرایش داد داند نه دین. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد: بپرسید از زال زر موبدی ازین تیزهش راهبین بخردی، فردوسی، گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر، سعدی