جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دل دار

دم دار

دم دار
چاه یا نقب یا تونل که هوای آن سنگین باشد و انسان در آن دچار خفگی شود
فرهنگ فارسی عمید

دق دار

دق دار
دق دارنده. مسلول. تب لازمی، رنجور و دلازار. (ناظم الاطباء). و رجوع به دق شود
لغت نامه دهخدا

دغل دار

دغل دار
دغل دارنده. دارندۀ دغل. ناسره دار. که سیم یا زر تقلبی دارد، توسعاً، مکار و فریبنده: این رافضیان همه دغل دارانند. (کتاب النقض ص 428)
لغت نامه دهخدا

کل دار

کل دار
کل در. کل دره. آلتی است که با آن مرز کرت ها برآرند وآن آهنی دراز است که از میان دسته ای چوبین دارد و از دیگر سوی زنجیری یا طنابی که دو تن آن را برای بر آوردن مرزبکار برند. نوعی آلت شخم که برای پشته بندی بکار برند و دو تن آن را کشند، یکی دستۀ چوبین آن را و دیگری طناب را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

دخل دار

دخل دار
دارندۀ دخل. با دخل. رجوع به دخل شود، دخیل. رجوع به دخیل شود
لغت نامه دهخدا