جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دشمن یاری

دشمن زیاری

دشمن زیاری
نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. این دهستان در جنوب شرقی بخش واقع است، زمین آن کوهستانی و رود خانه شش پیر یا دشمن زیاری تقریباً از وسط آن جریان دارد. هوای آن در قسمت های شمالی معتدل مایل به سردی و در قسمت های جنوبی و جنوب غربی گرم است به طوری که قسمتی از اهالی قرای جنوبی در تابستان به نواحی شمالی تغییر محل می دهند. آب مشروب و زراعتی از رود خانه دشمن زیاری و چشمه سارهای متعدد تأمین می گردد. محصولات عمده عبارتند از: غلات، برنج، حبوب و لبنیات. این دهستان از 45 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و نفوس آن در حدود 11200 تن می باشد و قرای مهم آن عبارتند ازکلاه سیاه، درک ده گپ، سرنجلک، بابا صالحی، هرایجان بالا و پائین و قلعه آقاخان. قریۀ علی آباد مرکز دهستان محسوب میگردد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

دشمن زیاری

دشمن زیاری
از شعب طایفۀ جاکی، از تیره چهاربنیچه، از طوایف کوه کیلویۀ فارس. مرکب از 700 خانوار است و به دو شعبه منقسم میشود، الیاسی و گشتاسبی. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
سومین طایفه از طوایف ممسنی فارس است مرکب از 1500 خانوار، و این غیر از دشمن زیاری طوایف کوه کیلویه است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا

دشمن داری

دشمن داری
عمل دشمن دار. دشمن داشتن. قلاء. (از دهار). و رجوع به دشمن دار شود
لغت نامه دهخدا

بهمن یاری

بهمن یاری
دهی از دهستان بویراحمدی سردسیربخش کهکیلویه است که در شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، شیر که اسد باشد، شتر رام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

دشمن مالی

دشمن مالی
عمل دشمن مال. دشمن را مغلوب کردن:
بس کس که به مال تو کند دوست نوازی
بس کس که به جاه تو کند دشمن مالی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

دشمنزیار

دشمنزیار
از بزرگان دیالمۀ ری و همدان و اصفهان در قرن چهارم هجری. وی پدرعلاءالدوله محمد، اولین از دیالمۀ کاکویه به اصفهان، کردستان، و پسردائی مجدالدولۀ دیلمی و دایی سیده خاتون بود. او را به دیلمی کاکویه میگفتند و کاکویه در این زبان همان معنی خال عربی و دائی را در فارسی امروزی دارد. (از تاریخ ایران عباس اقبال چ خیام ص 182). و رجوع به چهارمقاله و تاریخ سیستان ص 352 شود
لغت نامه دهخدا

دشمن دار

دشمن دار
دشمن دارنده. آنکه او را دشمن باشد. دارای دشمن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، که دشمن گیرد. که دیگری را دشمن شمرد. مبغض. دشمن. عدو. (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل دوست دار. یعنی آنکه هم مراد دشمنان باشد. (آنندراج) :
ز بیم تیغ تو آنرا که دشمن دار تو باشد
همه ساله دو رخ بر گونۀ دینار تو باشد.
فرخی.
اگر فردا شفاعت را ز احمد طَمْع میداری
چرا امروز دشمن دار اهل البیت و فرزندی.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 335).
صلح دشمن دار باشد عاریت
دل بسوی جنگ دارد عاقبت.
مولوی.
، متنفر ونفرت کننده. (ناظم الاطباء). شَنِف. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا