معنی دست نخوردگی - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با دست نخوردگی
دست نخوردگی
- دست نخوردگی
- حالت و چگونگی دست نخورده. سلامت، بکری
لغت نامه دهخدا
دست خوردگی
- دست خوردگی
- حالت و چگونگی دست خورده. دست خورده بودن. رجوع به دست خورده و دست خوردن شود
لغت نامه دهخدا
دست پروردگی
- دست پروردگی
- حالت و چگونگی دست پرورده. دست پرورده بودن. تربیت شده بودن تحت نظر کسی. رجوع به دست پرورد و دست پرورده شود
لغت نامه دهخدا