جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دست آویز

دست آویز

دست آویز
آنچه همراه آورند و وسیله مدعای خود سازند، حجت، دلیل
دست آویز
فرهنگ لغت هوشیار

شست آویز

شست آویز
نوعی شکنجه که شخص مجرم را از دو انگشت بزرگ پا آویزان کنند
شست آویز
فرهنگ فارسی عمید

دست آویزه

دست آویزه
واسطه. (السامی) ، هدیۀ کمی که برای بزرگی برند تا دست خالی وی را ملاقات نکرده باشند. (ناظم الاطباء). دست آویز. رجوع به دست آویز شود
لغت نامه دهخدا

شست آویز

شست آویز
قسمی از شکنجه که شخص مجرم را از انگشت ابهام آویزان می کنند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
چو دام زلف عنبربیز کرده
دل صد نافه شست آویز کرده.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دست آموز

دست آموز
جانور وحشی که تربیت یافته و با صاحبش انس گرفته باشد
دست آموز
فرهنگ فارسی عمید