وَضی ٔ. نیکوروی. (زمخشری). روشن. تابان. درخشان. (از یادداشت مؤلف) : به صبح چیست ؟ به صبح آفتاب روشن روی به خشم چیست ؟ به خشم آتش زبانه زنان. فرخی. ، نیکوروی. خوشرو: به من پرویز روشن روی بوده ست به گیتی در همه ما را ستوده ست. نظامی. ، مناسب. خوب. شایسته. موفقیت آمیز. عالی: چشم بد دریافت کارم تیره کرد گرنه روشن روی کاری داشتم. خاقانی. ، مقلوب روی روشن: بتانی دید بزم افروز دلبند به روشن روی خسرو آرزومند. نظامی
درون پرورنده. پرورندۀ باطن. پرورش دهنده ضمیر، کنایه از انبیاء (ع) و اصحاب قلوب و ارباب مجاهده رضوان اﷲ علیهم اجمعین. (از شرفنامۀ منیری). کنایه از صاحبدل و صاحب مجاهده باشد. (برهان). صاحبدل ومجاهد به معنی مربی کل. (انجمن آرا). صاحب مجاهده واهل دل. (آنندراج). اهل معنی و اهل دل. جوانمرد و بزرگوار و صاحبدل و مجاهد. (ناظم الاطباء) : برق روانی که درون پرورند آنچه ببینند ازو بگذرند. نظامی. پرورش آموز درون پروران روز برآرندۀروزی خوران. نظامی. ، کسی که دل مردمان بدست آورد. (برهان) (ناظم الاطباء). کسی که صاحب محامد باشد و دل مردم را بدست آورد. (لغت محلی شوشتر -نسخۀ خطی) ، کنایه از حق تعالی. (آنندراج). خدا. (ناظم الاطباء). صفتی است خدای را به معنی مربی باطن: ای درون پرور برون آرای وی خردبخش بی خردبخشای. سنائی. در آن دایره کاین سخن رانده ام درون پرور خویش را خوانده ام. نظامی. با تو برون از تو درون پروری است گوش ترا نیک نصیحتگری است. نظامی. ، کنایه از شکم پرور است که به عربی عبدالبطن گویند. (لغت محلی شوشتر - نسخۀ خطی)