جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دردسر دادن

دردسر دادن

دردسر دادن
ایجاد دردسر کردن. ایجاد مزاحمت کردن. مورث تعب و رنج شدن. تصدیع. (دهار). مصادعت. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
چون به خاقان رسیده شد خبرش
بازپس شد نداد دردسرش.
نظامی.
حدیث چون وچرا دردسر دهد ای دل
پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی.
حافظ.
چاره جویان را نمی دادیم صائب دردسر
دردهای کهنۀ هم را دوا بودیم ما.
صائب
لغت نامه دهخدا

درده دادن

درده دادن
نمودن چیزی را از مال و سعادت خود به دیگری تا او را اندوهگن سازد. نمودن سعادت خویش برای ایجاد غبطه و حسد در دیگران. غنا یا سعادت خویش را به دیگری نمودن برانگیختن حسد او را. نمودن که من دارم و تو نداری بقصد آزار. تحریک کردن حسد کسی را با نمودن تنعم خود بدو. (یادداشت مرحوم دهخدا). تحسیر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا