جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خود سالار

خوان سالار

خوان سالار
طباخ سفره چی ناظر مطبخ، ماموری که متصدی سر رشته داری دربار بود
خوان سالار
فرهنگ لغت هوشیار

خوان سالار

خوان سالار
سرپرست سفره خانه، رئیس آشپزخانه، آشپز سفره خانه
خوان سالار
فرهنگ فارسی عمید

خوانسالار

خوانسالار
سفره چی. بکاول. طباخ. بکاول ترکی است و در هندوستان او را چاشنی گیر خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). عُجاهِن. (بحر الجواهر) : آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلسکها درآمدند. (تاریخ بیهقی). (عبدالرحمن محمد الاشعث) را یکی مرغ فربه بود بر خوان همی خورد او را خوش آمد خوان سالار را پرسید که حال این مرغ بازگوی گفت آن مرغی چند بود که عبداﷲ بن عامر فرستاده است همه همچنین است. (تاریخ سیستان). دو جوان بودند یکی شراب دار عزیز و یکی خوان سالار ایشان را آوردند بزندان. (قصص الانبیاء). قبطی را دید که خوانسالار فرعون بود. (قصص الانبیاء)، ناظر، لقب ناظر پادشاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گرد سالار

گرد سالار
سالار، گرد ابن میرانشاه از امرای قرن هفتم بسال 658 هجری قمری بدست پهلوان محمد نهی از امرای ملک شمس الدین کرت کشته شد، سالار نبیره، و پدرش میرانشاه داماد ملک شاهنشاه امیرمحلی شهر مستنک از توابع گرمسیر مکران بودند، رجوع به تاریخ نامه هرات سیف هروی ص 257- 264 و روضات الجنات اسفزاری ص 412 شود
لغت نامه دهخدا