جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خو گرفتن

خو گرفتن

خو گرفتن
انس گرفتن. الفت گرفتن. مأنوس شدن:
اگر زیرکی با گلی خو مگیر
که باشد بجا ماندنش ناگزیر.
نظامی (از آنندراج).
، اعتیاد پیدا کردن. معتاد شدن. عادت کردن:
بد مکن خو که طبع گیرد خو
ناز کم کن که آز گردد ناز.
مسعودسعد.
گفت من چون درین جهانداری
خو گرفتم بمیهمانداری.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پو گرفتن

پو گرفتن
رفتن، دویدن: شیر سگی داشت که چون پو گرفت سایه خورشید بر آهو گرفت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

خون گرفتن

خون گرفتن
در پزشکی خارج کردن خون از بدن به وسیلۀ سرنگ یا بُرش پوست و مانند آن، حجامت کردن
خون گرفتن
فرهنگ فارسی عمید