جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خردورزی

خردورزی

خردورزی
خردوری، فرزانگی، خردمندی، عقل ورزی، تعقل
متضاد: خردستیزی، خردگرایی، خردباوری
متضاد: خردگریزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

خردوانی

خردوانی
عمل دوانیدن خر. مقابل اسبدوانی. در گذشته در ایران رسم بر این بود که پس از اسب دوانی دور میدان خر میدوانیدند و به این ترتیب مسابقه ای چون اسب دوانی انجام می دادند
لغت نامه دهخدا

گرد رزی

گرد رزی
تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 818)
لغت نامه دهخدا

زردوزی

زردوزی
عمل زردوز، هنر دوختن و نقش و نگار کردن بر پارچه و جامه با تارهای زر
زردوزی
فرهنگ فارسی عمید

اردوزی

اردوزی
قریه ای است در قریب یکساعته راه از ملطیه در بالای ولایت دیار بکر و آن مخرج نهر بکارباشی است. سکنۀ آن ارمن باشند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا