جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چوب سنگ

چوب دنگ

چوب دنگ
دنگ، دستگاهی که با آن شلتوک را می کوبند تا برنج از پوست جدا شود، آلت شالی کوبی
چوب دنگ
فرهنگ فارسی عمید

قوه سنگ

قوه سنگ
سنگهایی کم و بیش درشت تر ولی از قطعه سنگ کوچکترند. بطور متوسط ابعاد آنها از یک گردو بزرگتر و از یک انار متوسط کوچکتر است. قلوه سنگ ها بر اثر چسبندگی با یک خمیر آهکی سنگهای جوش را به وجود می آورند، قطعه ای سنگ نتراشیده
فرهنگ لغت هوشیار

جوش سنگ

جوش سنگ
نوعی سنگ که از به هم پیوستن و جوش خوردن قلوه سنگ های کوچک تشکیل شده باشد
فرهنگ فارسی عمید

چوب سید

چوب سید
نامی است که در شاه پسند گرگان به درخت زیتون دهند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

چوب سرخ

چوب سرخ
بقم. (ناظم الاطباء). چوبی است سرخ که چیزها بدان سرخ کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

چوب سرخ

چوب سرخ
دهی است از دهستان تل بزان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 19 هزارگزی جنوب خاوری مسجد سلیمان سر راه شوسۀ شرکت نفت واقع است. کوهستانی و گرمسیر است. 200 تن سکنه دارد. از لولۀ شرکت نفت و رود کارون مشروب میشود. از محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی بیشتر کارگر شرکت نفت اند و زراعت و گله داری میکنند. راهش اتومبیل رو است و چاه نفت دارد. ساکنینش از طایفۀ هفت لنگ بختیاری اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

چهل سنگ

چهل سنگ
نام قلعه ای است از قلاع بلوک ناصری مشهد مقدس. از بلوکات جدید این بلد که به اهتمام نواب حسام السلطنه سلطان مراد میرزا آباد شده است. (مرآت البلدان ج 4 ص 304)
لغت نامه دهخدا

خوب رنگ

خوب رنگ
خوش رنگ. (ناظم الاطباء). نیکورنگ. آنچه رنگ خوب دارد:
فرودآمد از شولک خوب رنگ
بریش خود اندر زده هر دو چنگ.
دقیقی.
بدانگه بدی آتش خوب رنگ
چو مر تازیان راست محراب سنگ.
فردوسی.
چو مر تازیان راست محراب سنگ
بدان دور بد آتش خوبرنگ.
فردوسی.
چون بزادم رستم از زندان تنگ
در جهانی خوش سرایی خوب رنگ.
مولوی
لغت نامه دهخدا