جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با جا به جا

جابه جا

جابه جا
محل به محل، مکان به مکان، نقطه به نقطه، برای مِثال آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جابه جا می آزمود (مولوی - ۴۱)،
درحال، فوراً، فی الفور مثلاً جا به جا افتاد و مرد
جابه جا شدن: از جایی به جای دیگر رفتن، از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل، از بند دررفتن، از جا دررفتن
جابه جا کردن: چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن، چیزی را در جای خود قرار دادن
جابه جا
فرهنگ فارسی عمید

جابه جا

جابه جا
فوری، بلافاصله، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می شود
جابه جا
فرهنگ فارسی معین

پا بر جا

پا بر جا
ثابتاستوار، دایمهمیشه. یا پا بر جا بودن، ثابت بودن استوار بودن، دایم بودن همیشه بودن
فرهنگ لغت هوشیار

زا به را

زا به را
بیچاره، در به در، بی خانمان، سرگردان، حیران
زا به را شدن: کنایه از ناگزیر از ترک جا و مکان خود شدن
زا به را کردن: کسی را ناچار از ترک جا و مکان مالوف خود کردن، حیران و سرگردان کردن
زا به را
فرهنگ فارسی عمید

لا به لا

لا به لا
دارای تاها یا لاهای متعدد، لا بَر لا، توه بَر توه، پَردِه دَر پَردِه، تا بَر تا، تو بِه تو، تو دَر تو
لا به لا
فرهنگ فارسی عمید