جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تیره تر

تیره سر

تیره سر
تیره مغز. تیره رای. تیره خرد:
کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من
نام خود خود نهی ای تیره سر و تیره ضمیر.
سوزنی.
، سیاه سر. که سری تیره و سیاه دارد:
زردی در آفتاب بقای حسود شاه
از سیر تیره سر قلم زردفام تست.
سوزنی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تیره تن

تیره تن
سیاه اندام. کالبد سیاه و تاریک:
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز.
فردوسی.
فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است
پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا.
ناصرخسرو.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تیره ترگ

تیره ترگ
کلاهی تیره. خودی سیاه و در بیت زیر کنایه از خاک سیاه و خاک گور است:
بر او تاختن کرد ناگاه مرگ
بسر برنهادش یکی تیره ترگ.
فردوسی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیره سر

پیره سر
صاحب موی سفیددارای موی کافوری سالخورده: یکی پیر سر بود هیشوی نام جوانمرد و بیدار و بافر و کام. (شا. بخ 1452: 6)
فرهنگ لغت هوشیار