تیره مغز. تیره رای. تیره خرد: کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من نام خود خود نهی ای تیره سر و تیره ضمیر. سوزنی. ، سیاه سر. که سری تیره و سیاه دارد: زردی در آفتاب بقای حسود شاه از سیر تیره سر قلم زردفام تست. سوزنی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
سیاه اندام. کالبد سیاه و تاریک: پدید آمد از دور چیزی دراز سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز. فردوسی. فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا. ناصرخسرو. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
کلاهی تیره. خودی سیاه و در بیت زیر کنایه از خاک سیاه و خاک گور است: بر او تاختن کرد ناگاه مرگ بسر برنهادش یکی تیره ترگ. فردوسی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود