جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با توانبخشی

توان بخشی

توان بخشی
بازگرداندن تن درستی و عمل کرد طبیعی عضو آسیب دیده یا شخص بیمار در کوتاه ترین مدت، بازتوانی
فرهنگ فارسی معین

روان بخشی

روان بخشی
روح بخشی، جان بخشی، برای مِثال از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز / زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست (حافظ - ۱۵۸)
روان بخشی
فرهنگ فارسی عمید

روان بخشی

روان بخشی
جان بخشی. روح بخشی:
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زانکه در روح فزایی چو لبت ماهر نیست.
حافظ.
و رجوع به روان بخش شود
لغت نامه دهخدا

تاجبخشی

تاجبخشی
عمل تاج بخش، اعطای سلطنت، بزرگی. جلال. پادشاهی:
چو سر از تن برفت سرنکشد
نخوت تاجبخشی دستار.
خاقانی.
بنور تاجبخشی چون درخشست
بدین تایید نامش تاج بخشست.
نظامی (خسرو و شیرین ص 19).
بفیض ابروی سیما درخشی
جهان را تازه کرد از تاجبخشی.
نظامی
لغت نامه دهخدا