جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تاغندست

تاغندست

تاغندست
تیکندست. تیقندست. بزبان اهل بربر دوائی است که آن را عاقرقرحا گویند. (برهان) (آنندراج). عاقرقرحا. (ناظم الاطباء). بزبان بربر عاقرقرحا. (لکلرک ج 1 ص 302). رجوع به عاقرقرحا شود. ’پیرتر’ را هنوز در الجزایر بزبان عامیانه ’تیغندست’ گویند که در آن جا بسیار مستعمل است. (از لکلرک ج 2 ص 302). دزی نویسد: تاغندست (بربری) (پیرتر) بصورت تیغَنطَست هم آمده، و مؤلف فرهنگ منصوری رازی میگوید که عاقرقرحا در مغرب ناشناخته است، و بسیاری از مؤلفان در این که عاقرقرحا را همان تیغنطست دانسته اند دچار اشتباه شده اند. این کلمه بصورت تغندی نیز آمده است. (دزی ذیل قوامیس عرب ج 1 ص 139)
لغت نامه دهخدا

تیغنطست

تیغنطست
تاغندست. (دزی ج 1 ص 156). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

تیکندست

تیکندست
عاقرقرحا. تاغندست. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

تیقندست

تیقندست
عاقرقرحا. عودالقرح المغربی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

تانیست

تانیست
بلغت بربر خس الحمار، رجل الحمام، حالوما، کحلا، شنجار، شنگار، انقلیا، قالقس و حمیرا راگویند، رجوع به لکلرک ج 1 ص 456 و ج 2 ص 29 و 345 و ذیل ص 346 همان کتاب و شنجار و حمیرا در لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

داندست

داندست
نام نیای دهم زرتشت پیامبر ایرانی. (این نام بصورتهای واندست، ویدس، وایدست نیز آمده است). رجوع به مزدیسنا ص 69 شود
لغت نامه دهخدا