جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پیش کش کردن

پیشکش کردن

پیشکش کردن
تقدیم کردن کوچکتر ببزرگتر هدیه ای را: دستارچه پیشکشش کردم گفت: وصلم طلبی زهی خیالی که تراست، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشکش کردن

پیشکش کردن
تقدیم کردن. هدیه کردن کهتر چیزی را بمهتر:
دستارچه ای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تراست.
حافظ.
رجوع به پیشکش و شواهد آن شود
لغت نامه دهخدا

پیش در کردن

پیش در کردن
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرهنگ لغت هوشیار

پیش خر کردن

پیش خر کردن
خریدن پیش از موعد ابتیاع کردن قبل از فرا رسیدن هنگام معهود آن
پیش خر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیش در کردن

پیش در کردن
پیش کردن. در پیش کردن. جلو انداختن:
او چو خاشاک سایه پرورده
سیلش از کوه پیش در کرده.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیش چشم کردن

پیش چشم کردن
در منظر قرار دادن. برابر دیده نهادن: آنچه نسخت کردند از خزانه ها بیاوردند و پیش چشم کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217)
لغت نامه دهخدا

کش کش کردن

کش کش کردن
سگی را با گفتن کش کش بر سگی یا کسی برآغالیدن. (یادداشت مؤلف). مُحارَشَه. مُهارَشَه. تَحریش، برآغالیدن بطور مطلق. (یادداشت مؤلف) ، راندن مرغ خانگی یا مرغان دیگر با گفتن کش کش. رجوع به کش کش شود
لغت نامه دهخدا