جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پژولیده کردن

بشولیده کردن

بشولیده کردن
پریشان کردن. برهم زدن:
بنالم از غم این روزگار و این آکفت
که هرچه بد سبب شادی و نشاط برفت.
سپید شد سر و اقبال و سال روی بتافت
زمانه حال بشولیده کرد و بخت بخفت.
(از تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا

پوشیده کردن

پوشیده کردن
ملبس کردن پوشیدن فرا گرفتن چیزی را، مستور داشتن، نهان کردن مخفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پوشیده کردن

پوشیده کردن
ملبس کردن. پوشیده داشتن. پوشیدن. بچیزی فرا گرفتن چیزی را، مستور داشتن، نهان کردن. پوشیدن. پوشیده داشتن. مخفی کردن. تعمیه. (تاج المصادر) : ادغام، پوشیده کردن چیزی در چیزی: چنانکه دیدم چندیست که من آنجا رسیدم و سوی هندوستان خواهد رفت و از من پوشیده کرده، میگوید بغزنین خواهم بود یکچند. (تاریخ بیهقی ص 667)
لغت نامه دهخدا