جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بیدارمانی

بیدرمانی

بیدرمانی
حالت و چگونگی بی درمان. بی علاجی. لاعلاجی. بی چارگی
لغت نامه دهخدا

بی ایمانی

بی ایمانی
بی دینی بی دیانتی، ناراستی، خیانت، نمک بحرامی
بی ایمانی
فرهنگ لغت هوشیار

بی فرمانی

بی فرمانی
حالت و کیفیت بی فرمان. نافرمانی. فحشاء. (یادداشت مؤلف). عصیان. تمرد. سرکشی:
از حد و غایت بی فرمانی درمگذر
که پدیدار است اندازۀ بی فرمانی.
منوچهری.
گرم از پیش برانی تو بشوخی نروم
عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

بید کرمانی

بید کرمانی
این درخت بید در نواحی خشک و کوهستانی کرمان و اصفهان وجود دارد. (گااوبا از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بیماروانی

بیماروانی
بیماربانی. بیمارداری. پرستاری. (یادداشت مؤلف) : تطلیه، بیماروانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). التمریض، بیماروانی کردن یعنی در کار بیمار ایستادن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا

بیماربانی

بیماربانی
بیماروانی، پرستاری، تمریض، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بیسامانی

بیسامانی
بی ترتیبی بی نظمی، بی برگی بی توشگی، بی خانمانی، فقر
بیسامانی
فرهنگ لغت هوشیار