معنی بی کنش - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با بی کنش
بی کیش
- بی کیش
- مُرَکَّب اَز: بی + کیش، بی دین، بی ایمان، کافر، رجوع به کیش شود، بدخلق، بدخوی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بی منش
- بی منش
- مُرَکَّب اَز: بی + منش، پست. سبک:
فرستاده ای بی منش برگزید
که آن خلعت ناسزا را سزید.
فردوسی.
کنون بی منش زینهاری شدم
ز اوج بلندی به خواری شدم.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا