معنی بی قواره - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با بی قواره
بی قواره
- بی قواره
- مُرَکَّب اَز: بی + قواره، بی اندام. بداندام. (یادداشت مؤلف)،
لغت نامه دهخدا
می خواره
- می خواره
- می خوار، آنکه شراب می خورد، باده خوار، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
می خواره
- می خواره
- باده نوشنده: عاشق ورندم و می خواره باواز بلند وین همه منصب از ان حور پریوش دارم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار