معنی بی سویه - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با بی سویه
بی رویه
بی رویه
مُرَکَّب اَز: بی + رویّه، بی اندیشه و فکر. ناسگالیده. بی تفکر. رجوع به رویّه شود، بی خوف و خدانترس، که در آن امان و امنیت نیست. رجوع به زینهار شود
لغت نامه دهخدا
بی سوسه
بی سوسه
مُرَکَّب اَز: بی + سوسه، بی حیله. بدون شیله پیله. روراست: معاملۀ بی سوسه، معامله ای که در او هیچ حقه و تزویر نباشد. (از یادداشت مؤلف)، رجوع به سوسه شود
لغت نامه دهخدا
بی سایه
بی سایه
مُرَکَّب اَز: بی + سایه، که سایه ندارد.
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.