معنی به زینهار - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با به زینهار
بی زینهار
- بی زینهار
- مُرَکَّب اَز:بی + زینهار، بی زنهار، بی امان، بی پناه:
آهویی را کرد صیادی شکار
اندر آخر کردش او بی زینهار،
مولوی،
لغت نامه دهخدا
بدزینهار
- بدزینهار
- بدعهد. بدپیمان. عهدشکن:
کنون دانم که خود یادم نیاری
که هم بدمهر و هم بدزینهاری.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
بی زنهار
- بی زنهار
- مُرَکَّب اَز: بی + زنهار، بی امان. کسی که به او امنیت داده نشده باشد. (ناظم الاطباء)، آنکه امان ندارد.
لغت نامه دهخدا