جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بوی افشان

بوی افزار

بوی افزار
موادی که به عنوان چاشنی در غذا ریخته می شود، از قبیل فلفل، زردچوبه، دارچین و مانند آن، بوزا، بوزار، بواَفزار
بوی افزار
فرهنگ فارسی عمید

بوی افزار

بوی افزار
ادویۀ گرمی که درطعام ریزند، مانند فلفل و دارچینی و امثال آن. (برهان) (آنندراج). بوزار و ادویه. (ناظم الاطباء). گرم مصالح به طعام، مثل زیره و قرنفل و قاقله و دارچینی وغیره. (غیاث) : ببوی افزارها، خوش کرده چون زیره و کرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، امیدوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خون افشان

خون افشان
خون فشان. خون افشاننده:
بمغز قصد سر تیغهای آینه رنگ
بدیده قصد سرنیزه های خون افشان.
عنصری.
دیده خون افشان و لب آتش فشانست از غمت
الحق ار انصاف خواهی جای آنست از غمت.
خاقانی.
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو.
حافظ.
سپهر برشده پرویزنی است خون افشان
که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است.
حافظ
لغت نامه دهخدا

بوی افزا

بوی افزا
بوزار و ادویه ای که در طعامهاداخل کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به بوی افزار شود
لغت نامه دهخدا