جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بس شمردن

بس شمرده

بس شمرده
مضروب (در اصطلاح حساب). (واژه های نو فرهنگستان ایران) ، شخم شده. (دِمزن) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پی شمردن

پی شمردن
پی شمردن کسی را. مراقبت اعمال او کردن حساب کاراو را داشتنن: بداد و دهش دل توانگر کیندخ از آزادگی بر سر افسر کنیدخ که فرجام هم روزمان بگذرد زمانه پی ماهی بشمرد. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

بوسه شمردن

بوسه شمردن
شمارش کردن بوسه:
صد بوسۀ تر شمرده هر دم
بر دست تو ابر نوبهاری.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

باد شمردن

باد شمردن
بهیچ شمردن. بچیزی نشمردن. رجوع به باد و باد داشتن شود
لغت نامه دهخدا