جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برگه فروش

خرده فروش

خرده فروش
آنکه کالا ها و اجناس را بمقدار اندک فروشد مقابل عمده فروش
خرده فروش
فرهنگ لغت هوشیار

خرده فروش

خرده فروش
فروشندۀ اشیای دست دوم، مقابلِ عمده فروش، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، سَقَط فُروش، پیلِه وَر، پیلَوَر، چَرچی، سَقَطی
خرده فروش
فرهنگ فارسی عمید

برنج فروش

برنج فروش
برنج فروشنده. آنکه شغل و حرفه اش فروختن برنج باشد. رزّاز
لغت نامه دهخدا

بشته فروش

بشته فروش
یکی از چهار روستای معروف نیشابور که مقدسی در قرن چهارم از آن نام برده است. (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 413). و رجوع به بشتنفروش شود، دره ای که در آن گیاهی روید که خام خورند یا دره ای که در آن جز گیاه هرزه نروید. (از دزی ج 1 ص 89)
لغت نامه دهخدا

باده فروش

باده فروش
فروشندۀ باده. می فروش. خمرفروش. خمار. شرابی. نَبّاذ. شراب فروش:
در حیرتم از باده فروشان کایشان
زین به که فروشند چه خواهند خرید!
خیام.
کرده ام توبه بدست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی.
حافظ.
سِرّ خدا که عارف سالک بکس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید.
حافظ.
آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده.
حافظ.
تو بزم ساز بعشرت که صبح باده فروش
پی صبوح تو این تخته از دکان برداشت.
حسین ثنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا