معنی آفرینشگر - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با آفرینشگر
آفرین گر
آفرین گر
آفرین خوان. آفرین گوی: نهاد آن روی خون آلود بر خاک اَبَر شاه آفرینگر، با دل پاک. (ویس و رامین). جوان و پیر سزد آفرین گر تو که تو بسال و بخت جوانی بعقل و دانش پیر. معزی
لغت نامه دهخدا
آفرین گل
آفرین گل
گل تحسین برانگیز، کنایه از دختر بسیار زیبا، مرکب از آفرین (واژه تحسین) + گل
فرهنگ نامهای ایرانی
آفرینش
آفرینش
عمل آفریدن کار خلقت، خلقت خلق انشا ابداع، جمیع موجودات همه آفریدگان
فرهنگ لغت هوشیار
آفرینش
آفرینش
عمل آفریدن، خلقت، کار و اثری که از نتیجۀ این عمل به وجود می آید، قضا و قدر، تقدیر، چگونگی خلقت
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.