جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آزرمیدن

آرمیدن

آرمیدن
آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید

آرمیدن

آرمیدن
خفتن، استراحت کردن، قرار یافتن، آرام شدن، صبر کردن، آرامیدن
آرمیدن
فرهنگ فارسی معین

آرمیدن

آرمیدن
شاید از لولی یا لوری ومان به معنی جای و خانه، لولمان. قریه ای به گیلان نزدیک آستانۀ سیدجلال الدین اشرف، کنار راه رشت به لاهیجان و میان رشت آباد و کوچصفهان در 575هزارگزی تهران
لغت نامه دهخدا

آزرمیدخت

آزرمیدخت
دختر با حیا، دختر سنگین، دختر با وجاهت، آذرم + ی نسبت + دخت، نام دختر پرویز نوه انوشیروآنکه 4 ماه بر ایران فرمانروایی کرد
آزرمیدخت
فرهنگ نامهای ایرانی

آزرمگان

آزرمگان
با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
آزرمگان
فرهنگ نامهای ایرانی