جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آذرآبادگان

آذرآبادگان

آذرآبادگان
آذربایجان:
بیک ماه در آذرآبادگان
ببودندشاهان و آزادگان.
فردوسی.
وز آنجایگه لشکر اندرکشید
سوی آذرآبادگان برکشید.
فردوسی.
سیُم بهره بود آذرآبادگان
که بخشش نهادند آزادگان.
فردوسی.
بیامد سوی آذرآبادگان
خود و نامداران و آزادگان.
فردوسی.
نداد آن سر پربها رایگان
همی تاخت تا آذرآبادگان.
فردوسی.
از آنجا بتدبیر آزادگان
بیامد سوی آذرآبادگان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

آذرآبادگون

آذرآبادگون
آتشگاه. گلخن. کورۀ آهنگری و امثال آن. (برهان)
لغت نامه دهخدا

آذربادگان

آذربادگان
نام آتشکده ای که در تبریز بوده است و معنی ترکیبی آن نگهدارنده و حافظ و خازن آتش است، چه آذر به معنی آتش و بادگان به معنی نگهدارنده و خزانه دار و حفظکننده باشد. (از برهان قاطع) : اندر خلافت او (عمر) اویس بن انیس القرنی به آذربادگان بمرد. (مجمل التواریخ)، نام شهر تبریز. (برهان)،
{{اِسمِ مُرَکَّب}} آتشخانه. بیت النار. آتشکده، شمال. (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا

آذربایگان

آذربایگان
آذربایجان:
گزیده هرچه در ایران بزرگان
ز آذربایگان و ری و گرگان.
(ویس و رامین).
ارمغان فتح آذربایگان شعر من است
ورچه شعری را بجای ارمغان نتوان گرفت.
اثیر اخسیکتی
لغت نامه دهخدا

آذربادجان

آذربادجان
آذربایجان: و باز مغیره بن شعبه را بفرستاد تا آذربادجان را بگشاد. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا