جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آبکان

آبدان

آبدان
ظرف آب، جایی که آب در آن جمع می شود، آبگیر، برای مِثال فتد تشنه در آبدان عمیق / که داند که سیراب میرد غریق (سعدی۱ - ۱۰۴)، در علم زیست شناسی مثانه
آبدان
فرهنگ فارسی عمید

آبدان

آبدان
آباد، ویژگی جایی که مردم در آن زندگی می کنند، ویژگی جایی که آب و گیاه دارد و باصفا و بارونق است، خُرم برای مِثال تیغ محمودی که اسلام آبَدان از آب اوست / بود سالی صد که آن بیکار بود از کارزار (عثمان مختاری - ۸۴)
آبدان
فرهنگ فارسی عمید

آبکار

آبکار
سقا، شرابخوار، ساقی، باده فروش، نگین ساز، آبیاری مزرعه، کسی که فلزات را آب می دهد
آبکار
فرهنگ فارسی معین

تبکان

تبکان
در لغت فرس اسدی چ پاول هورن ذیل کلمه تبوک آمده: ’طبقی باشد که بر مثال دفی بود چوبین و بقّالان دارند و گروهی تبکان گویند از مردم عامۀ طوس’. رجوع به لغت فرس اسدی چ اقبال ص 259 و رجوع به تبوک شود
لغت نامه دهخدا