معنی وارد وارد رسیده، واصل، پذیرفته، آشنا، آگاه، اهل، باخبر، بلد، کارشناس، متبحر، مسبوق، مطلع، واقف، داخل، بموردمتضاد: ناوارد فرهنگ واژه مترادف متضاد