جدول جو
جدول جو

معنی مقرر داشتن

مقرر داشتن
معین کردن، تعیین کردن، برقرار کردن، قرارگذاشتن، مقرر فرمودن، امر کردن، دستوردادن، حکم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد