جدول جو
جدول جو

معنی معمول داشتن

معمول داشتن
انجام دادن، اجرا کردن، متداول ساختن، باب کردن، رایج کردن
متضاد: از رواج انداختن، نارایج کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد