جدول جو
جدول جو

معنی معلوم کردن

معلوم کردن
آشکار کردن، واضح کردن، محقق کردن، محرز کردن، مبرهن کردن، ثابت کردن، فاش کردن
متضاد: مستور ماندن، نامکشوف ماندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد