جدول جو
جدول جو

معنی معلق کردن

معلق کردن
آویختن، آویزان کردن، برکنار کردن، معزول کردن، تعلیق، به حال تعلیق درآوردن، معطل گذاشتن، معوق گذاشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد