معنی معزول کردن معزول کردن برکنار کردن، عزل کردن، خلع کردن، از کاربرکنار کردن، کنار گذاشتن، برداشتنمتضاد: منصوب کردن، گماشتن، برگماشتن، دور کردن، جدا کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد