جدول جو
جدول جو

معنی مضطر گشتن

مضطر گشتن
بیچاره شدن، درمانده گشتن، ناچار گشتن، گرفتار شدن، درتنگنا قرارگرفتن، تهی دست شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد