جدول جو
جدول جو

معنی مختل کردن

مختل کردن
دچاراختلال کردن، آشفته کردن، مختل ساختن، به هم ریختن، نابه سامان کردن، پریشان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد