جدول جو
جدول جو

معنی محو

محو
زایل، معدوم، منهدم، نابود، نیست، ازبین بردن، زدودن، ستردن، امحا، پاک، زدوده، محذوف، مدهوش، نسخ، اضمحلال، زوال، نابودی، ناپیدا، ناپدید، پنهان، نهان، غرق، غرقه، مجذوب
متضاد: صحو، پیدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد