معنی مجروح کردن مجروح کردن زخمی کردن، زخم زدن، زخم دار کردن، جریحه دار کردن، فگار کردن، آزردن، آزرده خاطر کردن، آسیب رساندن، صدمه زدنمتضاد: التیام بخشیدن فرهنگ واژه مترادف متضاد