معنی مباشرت کردن مباشرت کردن نظارت کردن، کارگزاری کردن، پیشکاری کردن، عمل کردن، انجام دادن، ورزیدن، جماع کردن، هم خوابگی کردن، هم آغوشی کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد