جدول جو
جدول جو

معنی مبادرت کردن

مبادرت کردن
پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن، اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد