معنی مالیدن مالیدن اندودن، ماساژدادن، مالش دادن، مشت ومال دادن، مس کردن، لمس کردن، بسودن، آغشتن، آغشته کردن، تنبیه کردن، گوشمال دادن، لغوشدن، از بین رفتن، ول شدن، تصادف سطحی کردن، سودن، نرم کردن، ساییدن، لگدمال کردن، له کرد فرهنگ واژه مترادف متضاد