جدول جو
جدول جو

معنی ماسیدن

ماسیدن
بستن، منجمدشدن، خشک شدن، لخته شدن، نفع داشتن، بهره بردن، عاید شدن، مثمر واقع شدن، نتیجه دادن، به ثمر رسیدن، تحقق یافتن، قد دادن، رسیدن، ناگفته ماندن، ادا نشدن، انجام نشدن، ناتمام ماندن، بی حرکت ماندن 01 رس
فرهنگ واژه مترادف متضاد