جدول جو
جدول جو

معنی کارگر

کارگر
زحمتکش، عمله، فعله، ثمربخش، موثر، نافذ، کاری، مزدور، پیشه ور، هنرمند
متضاد: کارفرما
فرهنگ واژه مترادف متضاد