معنی فرسوده فرسوده اسقاط، فکسنی، پوسیده، رمیم، خسته، کسل، وامانده، ضعیف، فرتوت، ناتوان، خلق، ژنده، کهنه، مستعمل، مندرس فرهنگ واژه مترادف متضاد