جدول جو
جدول جو

معنی طی

طی
خلال، ضمن، سپری کردن، پیمودن، گذراندن، گذشتن، درنوردیدن، قطع، نورد، شکن، چین، پیچیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد