معنی طمع کردن طمع کردن آزمند شدن، آزور شدن، آزمندی کردن، آزور بودن، حرص ورزیدن، حریص شدنمتضاد: طمع بریدن، طمع بردن، طمع بستن، امید داشتن، انتظار داشتن، توقع داشتن، امید بستن فرهنگ واژه مترادف متضاد